خبر این بود که استاد مرده است
باغ سرسبز ادب پژمرده است
خبر این بود که قناری کوچید
نغمه پرداز بهاری کوچید
ناگهان از همه شیون برخاست
ناله ها از تو و از من برخاست
سینه ها از شرر آه بسوخت
هر که شد زین خبر آگاه بسوخت
آن یکی گفت که استادی رفت
شعر را پایه و بنیادی رفت
دیگری گفت دریغا ، افسوس
نیست دیگر شب ما را فانوس
گذرم دوش به خاکش افتاد
می رسد این سخن از آن استاد:
تا که بودیم ، نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آئینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست
...
